عاشق تنها

 

دوستت دارم عزیزم

نوشته شده در 20 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 14:59 توسط faty| |

 

نمی دونم گاهی فکر میکنم این دوستی ما یه طرفس...گاهی هم وقتی باهات حرف

میزنم فکر میکنم خوشبخت تر از من وجود نداره....گلم شاید باور نکنی من از ته قلبم

دوست دارم...نمی دونم اگه یه روز تو نباشی من باید چیکار کنم؟ اینو مطمئنم که

صد در صد میمیرم... کاش تو هم همین احساسو نسبت به من داشتی....

من گیج شدم یکی میگه عشق خوبه یکی میگه بده....

یکی میگه قشنگه٬ یکی

دیگه میگه زشته....من میگم آدم باید به قلب خودش نگاه کنه تا بفهمه چطوره

به نظرت عشق چه رنگیه؟

من میگم قرمزه رنگ خون٬ پر هیجان.. شایدم آبی

آرامش بخش... گاهی صورتی...ملایم ملایم.... گاهی مشکی رنگه غم...

گاهی سفید رنگ شادی.... زرد رنگ تنفر... ولی فکر نمیکنم عشق زرد باشه

آخه توی عشق تنفر وجود نداره...

محسن دلم نمی خواد از هم دور باشیم حس میکنم این دوری جدایی میاره

می دونم همیشه میگی آدما وقتی از هم دورن قدر همو بیشتر می دونن

ولی من می ترسم... چون نمی خوام از دستت بدم..

 

دوســــــــــــــــت دارم خیــــــــلی زیــــــــــــــــاد...محسن جان

 

 عزیزم تو مثل ستاره ها میمونی... مثل اونا دست نیافتی... مثل اونا زیبا.

اما یه فرق داری....اونا زیادن ولی تو تکی....

نوشته شده در 17 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 12:40 توسط faty| |

 

گفتي مي خوام بهت بگم همين روزا مسافرم
«
بايد برم» براي تو فقط يه حرف ساده بود
کاشکي مي ديدي قلب من به زير پات افتاده بود
شايد گناه تو نبود، شايد که تقصير منه
شايد که اين عاقبتِ اين جوري عاشق شدنه

***
سفر هميشه قصه رفتن و دلتنگيه
به من نگو جدايي هم قسمتي از زندگيه
هميشه يک نفر ميره آدم و تنها مي ذاره
ميره يه دنيا خاطره پشت سرش جا مي ذاره
هميشه يک دل غريب يه گوشه تنها مي مونه
يکي مسافر و يکي اين وره دنيا مي مونه

***
دلم نمياد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم ميره جون
بمون براي کوچه‌اي که بي تو لبريزه غمه
ابري تر از آسمونش ابراي چشماي منه

***
بمون واسه خونه‌اي که محتاج عطر تن توست
           بمون واسه پنجره اي که عاشق ديدن توست


ادامه مطلب
نوشته شده در 16 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 16:13 توسط faty| |

 

برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم

...

آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...

دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...

 

كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...

اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

 

آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...

گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

 

من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...

اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...

 

بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده

گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...

 

دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...

اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

 

آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...

گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ..

 

من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ..

برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ...

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در 16 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 15:37 توسط faty| |

دست نوشته ای من ب عشقم محسن

ای عشقم کجایی تا ببینی گریانم و

هر روز در چشمانم حلقه ی اشک جمع شده

و از دوریت گریانم و مینالم که چرا در کنارت نیستم

 ای عشق ابدی من باور داشته باش دوریت ،ذره ای از

محبت و عشق و علاقه ی من نسبت به تو نمیکاهد .

عشق من ، همه به من میگویند چرا شبها

چشمانت گریان است؟

من در جواب انان سکوت میکنم

اما ...

گاهی دلم میخواهد فریاد بزنم و جوابشان را بدهم و بگو زیرا

عشق من که تنها دلیل برای زنده بودن من است در کنارم نیست .

نوشته شده در 16 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 12:45 توسط faty| |

 

روز تولـد تـوست ، نیستم امـا کنار تـو 

کاشکـی می شد که جونمـو هدیه بدم برای تـو

                  درسته ما نمی تونیم این روزو پیش هم باشیم

                      بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

 

ساده ولی با تمام وجود میگم تولدت مبارک عزیزم محسن .

 

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در 16 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 11:54 توسط faty| |

نامه اخر

وقتی داشتم این شعر رو از حفظ مینوشتم دیدم از اشکام دستم خیس شد به این فکر کردم که ای

 

کاش این نوشته رو همون روزای اول بهت میدادم تا از هم جدا شیم و من به این روز نیوفتم اخه تو گفتی

 

اگه بازم از من جدا شی و بگی دوستم نداری دروغ گفتی و هنوز دوستم داری یادت میاد اما من اخرین

 

 

بار جز نفرت تو چشمات چیزی ندیدم کاش هنوزم با هم بودیم

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در 12 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 14:28 توسط faty| |

 

 

 

سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی..... آره بازم منم همون بهونه همیشگی

 

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت..... دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت

 

حال منو اگه بخوای رنگ گلای قالیه..... جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه

 

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه..... از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه

 

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون..... فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون

 

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم..... حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم

 

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی..... قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

 

نمی دونی چقدر دلم تنگه برای دیدنت..... برای مهربونیات ، نوازشات ، بوسیدنت

 

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته ؟..... یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته ؟


ادامه مطلب
نوشته شده در 12 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 13:35 توسط faty| |

 

 

 

دل نوشته ای به رنگ تنهایی .................................................

سلام ای تنها  بهونه  واسه نفس کشیدن  با این که رفتی هنوزم پر میکشه دل واسه ی به تو رسیدن

 

حالم رو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره چون بلاتکلیف عاشق اخه تکلیفی نداره

 

میدونی تقصیر تو نیست دست سرنوشته رو قشنگ هاش خط کشیده زشت ها رو برام نوشته

یادت میاد ؟


ادامه مطلب
نوشته شده در 11 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 16:17 توسط faty| |

 

 

 

دوستت دارم.................................................

با رفتن تو همه چیز خراب شد

 

من موندم و یه دنیا تنهایی

 

با عکس نازت که تو فلبم خونه کرده

 

با اون لبخندی که اولین بار به من زدی

 

حالا این وبلاگ رو درست کردم که فقط بهت بگم دوستت دارم عشقم

 

کاش برگردی روز ها رو شمردم 20 روزه که رفتی

 

دوستت دارم اما به خاطر اتیش زدن به قلبم نمی بخشمت..................................................

.

 

نوشته شده در 11 / 8 / 1389برچسب:,ساعت 15:40 توسط faty| |


Power By: LoxBlog.Com